Gift
تاحالا شده فک کنید شما برای یک ماموریتی به دنیا اومدین؟
یا مثلا یه استعداد خدادادی دارید که ساخته شدید که با اون استعداد یک تاثیری در دنیا یا زندگی اطرافیانتون بذارید؟
من فک میکنم به دنیا اومدم تا میانجی گری کنم. حرف بزنم. واسطه باشم. منظور کسایی رو برسونم که نمیتونن منظورشونو برسونن. دل آدمهایی رو آروم کنم که منطقی فکر نمیکنن.
چرا؟ چون از اکثر آدمهای اطرافم بهتر حرف میزنم. صبورانه تر منظورم رو میرسونم. منطقی تر فک میکنم.
آیا این نقش رو دوست دارم؟ نه متنفرم. من با تک تک دیدن این ضعف در آدمها و گند زدن به زندگیشون و روابطشون درد میکشم. حتی از این تاثیر مثبت گذاشتن اگه یه وقتی هم باشه لذت نمیبرم. و دلم برای آدم ها میسوزه که خودشون این توانایی رو ندارن.
+++++
این روزها هیچی در زندگیم سر جاش نیست. خیالم از هیچی راحت نیست. نمیدونم چی میشه. هیچ چیزی اونطوری که خواستم نشده. نه جون جنگیدن دارم و نه ابزار و تواناییش رو. دارم برای زنده موندن دست و پا میزنم. اومدم شمال که زندگی پاز شه. که زمان بره جلو و من نرم جلو. بمونم همینجا دمی لذت ببرم از بازی با بچه ها. از نشستن تو حیاط و دیدن طبیعت. از دوچرخه سواری. از والیبال. بذارم چرخ دنیا بچرخه و من باهاش نچرخم. بذارم اتفاقات خودشون درست شن و بعد من بیدار شم. اگه خودشون درست نشن چی؟