Home Alone
امروز برای اولین بار در یک روز تعطیل تو خونه تنهام. خیلی عجیبه که همسایههامون نیستن، سمیرا هم نیست و من موندم تنهای تنها و خیلی خوشحالم حقیقتا :))))))
از صبح کللی کار مفید کردم. مفصل و سر حوصله نشستم صبحونه خوردم، خونه رو طی کشیدم، سیرهای اتاق رو عوض کردم ( :)) )، یه حموم ۲ ساعتهی سر صبر رفتم، کلی ماسک و تونر و کرم و این حرفا گذاشتم رو صورتم، لباس و ملافههام رو شستم و پهن کردم و اگرچه که دیدم ساعت شده ۴ ولی رفتم برای خودم ناهار گذاشتم و الان نشستم تو آشپزخونه بهنام بانی گذاشتم و منتظرم ناهارم بپزه پاشم برم لیتل ایندیا و مصطفی سنتر و بگردم و ببینم و خرید کنم و باریکلا. فک میکردم بدون سمیرا خیلی سخت بگذره و زندگی تنهایی رو دوست نداشته باشم ولی امروز رو خیلی دوست دارم. اگه همیشه روحیهم بتونه این شکلی باشه و یه ماه آخرم اینطوری بگذرونم قطعا اپلای میکنم :))
یه دلیل گندهی شادیمم اینه که دیشب ۴ ساعت حرف زدم با مامان بابا و دوستام. با خیال راحت حرف زدیم و غیبت کردیم و حس کردم تنها نیستم و خیلی حس خوبی بود. بخش غیبت دوست درونم از ته ته ته دلش خوشحال شد. باریکلا و به به. اگه این اتفاقم ریتش زیاد شه باز حتما اپلای میکنم :))))))
کلا ببینین چه خوبه آخر هفته. چرا همشو آخر هفته نمیکنین؟ :))