what's going on
دنیا خیلی عجیب و کثیفه :)) اینو هممون یکم میدونیم ولی ترجیح میدیم خوشبین باشیم و خوشحال زندگی کنیم و به این توجه نکنیم که تو دنیا آدمهای بدی هستن و با آدمهای خوب اطرافمون خوشحال باشیم، ولی وقتی میبینیم آدمهای بدی که هممون میدونیم خیلی هم ازمون دور نیستن دنیا ترسناک میشه. من واقعا کم کم دارم با کمال وجودم حس میکنم که من یه بچهی گوگولی و معصومم که تو دنیای هیولاها زندگی میکنم :))
من خیلی کوچولو ام. این تو لحظه لحظه ی سال جدید بهم هی به نحوههای مختلف نشون داده شده و الان اعتراف میکنم که فهمیدمش. ولی خب. چیکار باید بکنم؟ به بازی و بچه بودن و خوشحال بودنم کنار آدمهای خوب اطرافم ادامه بدم یا بزرگ شم؟ دنیای ترسناک آدم بزرگها؟ چی خوبه الان؟ کی فکر میکرد ۲۰ سالگی وقت چنین دغدغههایی باشه؟ جالبه که اخیرا اتفاقات دنیا دارن تلاش میکنن که من به خودم بیام. اگرچه خیلی وقت بود دنیا به حال خودم ولم کرده بود، ولی تازگیها همش داره پیام اخلاقی بهم میده. با تشکر.
+++++++++++
غر بسه. بیاین یکم واستون تعریف کنم که شمال چقدر خوش گذشت. چقدر فوقالعادهست بودن باهاشون. راستشو بخواین برای تقریبا اولین بار پشیمونم از لحظههایی که خوابیدم. حیف نبود؟ این همه تفریح، این همه آدم دوست داشتنی. یه فضای عالی که حتی منم دوست داشتم بپرم وسطش بدو ام برم تو درخت :))) چقدر خوبن که هستن آدمهایی که اینقدر بزرگن که حتی وقتی داره بهشون سخت میگذره با عشق و از ته دل و بی منت مهربونن. من هیچ وقت دلم اینقدر بزرگ نخواهد بود. همیشه واسه داشتن چنین خانواده ای از خدا مچکر خواهم بود و بنظرم جزو بهترین نعمتهاست. مرسی که هستن. بمونن همیشه.
+++++++++++
روز عجیبی بود. آدمهای عجیب، کانورسیشنهای عجیب. چه خبره؟ :)))