Destiny
حقیقت اینه که آدمیزاد اعتمادش رو میتونه به هرچیز و هرکسی از دست بده. ولی باید به بخت خود/خدا/سرنوشت ایمان داشته باشه که بتونه ادامه بده. آدمهای خوب و بد تو زندگی آدم میان که بعضیاشون میمونن و بعضیاشون میرن. ولی آدم باید ایمان داشته باشه که مستقل از این آدمها و اتفاقات گذشته قراره زندگی جریان داشته باشه و اتفاقات خوب براش بیفتن. وگرنه زنده نمیمونه.
....
دلتنگم؟ بله. احساس تنهایی میکنم؟ تا حدی. خشمگینم؟ خیلی زیاد، پر از خشم سرکوب شده. کاری از دستم بر میاد؟ نه زیاد. جز سازش و گذشت و انتظار برای بهبود. چیزی هست که بهترم کنه؟ بله. امیدهای زیاد و زیبایی دارم ولی در افق نزدیک نمیبینم. یا اقلا راحت بدست نمیان. آیا خوبه که آدم خشمشو بروز بده؟ شاید حس خوب لحظه ای بده ولی تو بلند مدت فک نکنم.
....
تلخم. چرا شیرین نمیشم پس؟
....
عصبانیم از اسباب و علل ای پروردگار. دوست خوب و مهربانم کاری کن.
....
یک نصف شب معمولی. بدون هیچ اتفافات اضافه ای. صرفا خود واقعیم.