New Year
شب سال نوست و آستانهی ۲۵ سالگیم. اولین سال نویی که خارجم. خوشحال نیستم ولی بی رحمانهست اگه بگم ناراحتم. تقریبا همه چیز خوب بوده و هست. دوستای نازنینی که برام مثل خانوادهن. مامان و بابا که حالشون خوبه. داداشم یه گوشهی دنیا داره زندگیشو میکنه. خودم که امسال فراتر از هر سال زندگیم اچیومنت کسب کردم و بزرگ شدم. مهاجرت کردم. اولین خونهی تنهاییم رو گرفتم. براش وسیله خریدم و زیباترین خونهی دنیا رو چیدم. اسباب کشی کردم. کورسهای دانشگاهم رو تموم کردم. موضوع ریسرچمو فهمیدم چیه:)). تشکیل کامونیتی و دوستای جدید دادم تو کشور جدید. همدم عزیزام بودم و سعی کردم براشون مهربون باشم. این چیزهاییه که کسب کردم و بابتشون خوشحالم. و اینها زیباست.
.
امشب پیله گفت تعریف ملیکا واسه من funny و مهربونه. و این چیزیه که دوست داشتم باشم و خوشحالم که هستم. خوشحالم آدمی که ملیکا رو امسال شناخته و بهش نزدیک شده اینو راجع بهش میگه.
.
از ملیکای امسالم راضیام؟ تقریبا. ملیکای امسال قوی بود. زندگیشو عوض کرد. همراه عزیزاش بود. سعی کرد زنده بمونه با اینکه سرعت زندگی زیاد بود ازش جا نمونه. فهمید که زندگی ابعاد زیادی داره که سخته همشو باهم پیش برد. ملیکای امسال کلی تجربهی جدیدم داشت که تا الان ازشون پشیمون نیست. امیدوارم هست نشه.
.
ولی ته همهی اینها دلم گرفتهست. در عمق وجودم تنهام. دلم صمیمیت میخواد. صمیمیتی از جنس خانواده. نزدیکی. یکی که بغلم کنه. شب سال نو. تنهایی سخته در غربت عزیزانم حتی اگه ده تا دوست شبیه و جالب و نزدیک و معتمد داشته باشی. ناراحتم که بلد نیستم این صمیمیت رو بسازم. ناراحتم که بلد نیستم و براش تلاش نمیکنم.
.
کاش منم یه ملیکایی تو زندگیم داشتم که این کاری رو که برای ادمایی که دوست دارم انجام میدم برای من انجام میداد. هر چند که وقتی زندگی سخت میشه همهی تقصیرای جهانم گردن این ملیکاعه ست.
.
از خود امسالم ناراضی نیستم. این نعمت بزرگیه که پر از حسرت و پشیمونی نیستم. حس میکنم کار اشتباهی نکردم. ولی از دنیا چرا. پر از خشمم که دوست نداشتم و ندارم که ببرمش سال جدید. نمیدونم چیکار کنم که خالی شم.