Set Me Free

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۶

Uni

به نسبت اینکه هرکی داره دانشگاه میره میگه که چقدر جو دانشگاه بده و داره بد میگذره و حوصله سر بره و این صحبتا، بنظرم دانشگاه رو دوست دارم. حداقل با همین یه روزی که رفتم و تهران و شریف رو تجربه کردم حس خیلی خیلی خوبی دارم.

حتی اینقدر جفتشونو دوست دارم که نمیدونم کدوم رو بیشتر دوست دارم.

بهرحال امیدوارم زودتر هرچی صلاحه اتفاق بیفته :)


++++


یه روزی میرسه که یاد میگیرم برای مشکلام گریه نکنم. حلشون کنم.


++++


از هر دستی بدی از همون دست می‌گیری. فکت.

۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۲

Rules

آدم گاهی باید برای بدست آوردن یه چیز از چیزهای دیگش بگذره؛ مثل اینکه برای بدست آوردن موفقیت باید از شادی لحظه ای گذشت. یا برای رسیدن به قدرت باید از شرافت گذشت. یا برای منطقی عمل کردن باید از احساس گذشت. یا برای محبوبیت باید از خود گذشت یا یه سری ازین چیزها.

همه چی رو نمیشه باهم داشت. این یه قانونه.


++++++++


بلاتکلیفی رو دوست ندارم ؛ کلافم میکنه.


++++++++


هیچ هیجان و دلیلی برای دانشگاه رفتن ندارم. هیچی.


++++++++


دوشنبه که داشتم دپ ترین روز عمرم رو میگذروندم حس میکردم به قدری امروز غصه خوردم که تا یه ماه دیگه بخوام هرروزمو به شادی بگذرونم. ولی از دوشنبه تا حالا هرروزش داره بد میگذره.


+ هفته ای که تموم نمیشه. امروز باید یک شنبه ی دیگه می‌بود.

۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۱۸

Gone

صبح زود پا میشه. مثل هر روز غذاش رو میزاره رو گاز. بعدش میره مثل هرروز گل ها رو آب بده. ولی دیگه نمیتونه مثل هرروز برگرده خونه.


Rest in peace GrandFather

:)