Set Me Free

۰۸ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۲۵

frist-day

روز اول به طرز معجزه آسایی خوب بود. همه چیز بر وفق مراد بود. خوب پیش رفت. سمیرا مهربون ترین بود. برام ته چین درست کرد. همه‌ی خلقیاتش شبیه خودم بنظر میرسه. سرماییه. سخت میخوابه ولی وقتی بخوابه خوابش سنگینه. دیدگاهای مذهبیش شبیه منه. انگار که خدا برای من ساخته باشتش که من در اولین روزهای دوری از خانواده و اولین تجربه‌ی هم اتاقی بودنم با آدم درست و خوبی اتفاق بیفته و سختیش برا کم شه. خونمون خیلی ارزون شد. صاحب خونه هه راضی شد که برای ماه آخر که سمیرا نیست اتاق تکی بغلی رو با قیمت کمتر بردارم. بغل دستی‌م در دو پروازم نیمده بود و هر دو پرواز رو راحت خوابیدم. غذاهارو دوست داشتم. سر ویزا اذیتم نکردن. چمدونام سریع اومدن. همه‌ی اتفاقات بدی که میتونست بیفته نیفتاد و من الان سالم و سلامت اینجام و این عجیب و خوشحال کننده ست. انگار که خدا سر همه‌ی اون نشدنای پارسال داره یه کاری میکنه که الکی الکی میشه. انگار که همه‌ی اون نشدنای پارسال برای این بوده که من امسال در چنین زمانی در چنین مکانی باشم که اگه هر کدوم میشدن الان اینجا نبودم و وای که نمیدونم چی در انتظارم قراره باشه ولی it feels so right. امیدوارم این خوش بیاری ها بمونه و اذیت نشم که چقدر تجربه‌ی بزرگیه. در کلامم ترسناکم که من برای اولین بار ۵-۶ هزار کیلومتر اونور تر از هر کسی که نمیشناسم، در میدل آف نو ور با یک دختری که فقط ۱ روزه باهاش آشنا شدم هم اتاقی ام و ۲ هم خونه ی چینی و ۲ هم خونه مالزیایی و یک صاحب خونه ی هندی دارم. it's tooo huge. در تصوراتمم نمیگنجید.


سنگاپور. سنگاپور رو در فرودگاه و حد فاصل فرودگاه تا خونه توی گرب دیدم. از فرودگاهش فهمیدم خیلی منظمن. تمیزن. رو حساب کتاب و قابل اعتمادن. خلوتن. از پلیسای فرودگاه و آقای راننده‌ی گرب فهمیدم خیلی مهربونن. احترام میذارن. حس نکردم که ایرانی بودنم تاثیر بدی داره. آقای صاحب خونه‌ی هندی هم حس خوبی به ایرانیا داشت. میگفت برای خونه ش مشتری هست ولی نمیخواد به یکی که تتو داره معلوم نیست از کجا اومده اجاره بده. ولی گفت اگه دانشجوی ایرانی بازم بود بهش معرفی کنیم. خلاصه که انگار ایرانیا در سنگاپور بد نیستن هنوز.


اولین چیزی که توجهمو جلب کرد این بود که در ماشیناشون عین انگلیس راننده سمت راسته. هوا مثل کیشه ولی خوبه کیشه. فرودگاه تا خونم میشد طول شهر که تو نیم ساعت اومدیم ولی فک کنم ۲۰ و خورده ای کیلومتر بود که همش بلواری و اتوبانی بود و ترافیک نداشتن. خونمون شبیه خونه های مسکن مهر یا اکباتانه از بیرون ولی توش مثل یه هاستل خلوته. بد نیست خلاصه. دوست داشتنیه همه چیز فعلا. ایشالا بمونه. فردا روز اول کاریمه و میرم دانشگاه که ببینم چی میشه.


۸ اسفند ۹۷ - ساعت ۲ نصف شب سنگاپور


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۰۸
MeLi

نظرات  (۱)

امشب دومین وبلاگیه که باز میکنم دارن از غربت و تحصیل تو یه کشور دیگه مینویسن . خدا بدادتون برسه به نظر من خیلی سخته ...
انشالله موفق باشید .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی