Set Me Free

۲۴ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۶

Heey

خب من دوباره روزهای خوشحالیم گذشتن و به یه بن بستی رسیدم یاد اینجا افتادم. سلام! :)))


خب من خیلی خسته‌م. خیلی خیلی خسته. قریب به ۹ ماه زحمت کشیدم و در نهایت پوچ! یعنی جزو معدود بارهاییه که در زندگیم‌ تقاضا دارم خود خدا بیاد بگه هدفش چیه، چرا اینطوری میشه. بم بگه ملیکا بسه دیگه الکی دست و پا نزن یا بگه ملیکا همین فرمونو برو خسته نشو. ولی بیاد بگه. من دیگه نمیدونم چیکار کنم :))


همیشه و همواره در همه‌ی زندگیم بیشتر اینطوری بوده که من تقریبا هیچ کاری نمیکردم و الکی جور میشد که به یه جای خوبی برسم، به یه هدف مناسبی، جایگاه نیکویی‌ یه همچین چیزی. ولی الان برعکسه. من دارم جون میکنم به یه چیزی که فکر میکنم خوبه برسم و هی نمیشه. و نمیدونم تا کجا باید جون کند.


دلم میخواد بیاد خودش بهم بگه که دارم کار درستی میکنم یا نه. بیاد بهم بگه که اینهایی که پیش میان فرصتن یا امتحان. بیاد بم بگه چی درسته. بیاد منو تحت جبر قرار بده چون دیگه اختیار من خسته شده :)))


من کاااملا میدونم که چقدر دیدگاه ناشکرانه ایه که غر میزنم. کاملااا میدونم که هرچی که تاحالا میخواستم رو داشتم و دارم. ولی آدمیزاد احمق دل میبنده، تو ذهنش تصویر میسازه، برنامه میریزه و‌ وقتی که نمیشه تو ذوقش میخوره.


امیدوارم وقتی بعدا این پست رو دیدم در جایگاه خوبی باشم و‌ خوشحال باشم و‌ بخندم به ناراحتی الانم. امیدوارم‌ پشیمون‌ نباشم. از هیچی.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۲۴
MeLi

نظرات  (۱)

ملی جونم :-<
پاسخ:
سحر عزیزم :( ><

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی